قیمت 250,000 تومان
فایلهای دانلودی
مثل آدمیزاد گفتگو کردن
بخش اول:
هدف ما از ارائه ی این مطلب این است که روابط انسانی را تطهیر نکنیم و آنها را یکسره مهرآمیز نپنداریم
روابط انسانی ambivalent -دارای دو جنبه- هستند. بدین معنی که روابط انسانی آمیزه ایست از رانه های عاشقانه و مهرآمیز و رانه های خصمانه و کین آمیز.
رانه یا سائق یا سائقه به شرایطی درونی گفته میشود که رفتار را فعال میکند و به آن جهت میدهد. گاهی از انگیزه به جای رانه استفاده میشود.
بخش دوم:
اصل اول در روابط انسانی این است که به این روابط واقع بینانه نگاه کنیم، نه احساسات زده (santimentalism) و نه بدبینانه (pessimism ).
روانشناسی به ما می آموزاند که در زندگی از دو چیز حذر کنیم؛ یکی بزرگ نمایی (magnification ) و دیگری کوچک نمایی (minimize).
انسان سالم، واقع بین است یعنی جایی در میان احساسات زدگی و بدبینی و رابطه ی هماهنگ شده و بسامانی (attunde) دارد.
او میداند گفتگو کردن مانند بند بازی ست لذا برای حفظ تعادل دیدگاهی واقع بینانه به رابطه دارد؛ دقت کنید هر چقدر طرف گفتگو به ما نزدیک تر باشد احتمال بیشتری دارد گفتگو به سمت رانه های افراطی کین ورزانه و یا مهرورزانه سقوط کند.
بخش سوم:
در روابط انسانی با نزاع (conflict) روبرو میشویم و هرچقدر با طرف مقابل در تضاد بیشتری باشیم این نزاع ها بیشتر خواهد شد. تضادهایی از قبیل درونگرا یا برونگرا بودن، زن و مرد بودن، همجنسگرا یا دگرجنسگرا بودن،…
یکی از ارمغان های جهان مدرن نظریه ست به نام the right person theory یا نظریه ی انسان درست، به این معنی که برای هریک از ما یک تک آدم مناسب وجود دارد که بالاخره او را پیدا میکنیم یا او ما را پیدا خواهد کرد.
بعد از در گرفتن مشاجره ممکن است این دیدگاه برای ما پیش بیاید که چون با فرد مقابل مشاجره داشتیم، پس این آدم برای ما مناسب نیست.
این در حالی ست که برخی روانشناسان بطور مثال جان گاتمن معتقد است که مشاجره روابط را مصون میکند و از هر پنج مراوده ی سالم یک مشاجره بوجود میآید.
مهم این است که از دل این مشاجره ها، چگونه رابطه را سالم بیرون بیاوریم و آن را مدیریت کنیم.
در گفتگو خلاق باشیم یعنی بتوانیم خودمان را به جای طرف مقابل قرار بدهیم و از چشم انداز او به مسائل نگاه کنیم. این یک قابلیت است که نزدیک به همان چیزیست که روانشناسان به آن EQ یا هوش عاطفی میگویند.
بخش چهارم:
گفتگو مهم است چرا که بدیل آن زور است یا بایستی رابطه را با گفتگو تنظیم کنیم یا با زور!
یکی از خصلت های سخن گفتن ما این است که از لحاظ روانی ما را از ناخشنودی در بیاورد.
شیوه ی درمانی فروید در ابتدا بر پایه ی هیپنوتیزم بود تا اینکه بعد از یک تجربه به شیوه ی حرف درمانی (talking cure) رسید.
فروید ما را با یک مفهوم دیگر به نام تداعی آزاد (free association ) آشنا میکند. بدین معنا که متناسب با اینکه من چه گذشته و زیستی داشته ام ذهن من برای هر مفهوم یک رشته زنجیره ی تداعی ها می سازد.
به عبارتی دیگر در گفتگوها حرف یا جمله ای ممکن است در طرف مقابل زنجیره ای از تداعی ها را بسازد که ما از آن ها آگاه نیستیم.
هنر گفتگو کردن یعنی هنر قرار دادن مداوم خود به جای دیگری.
از طرفی ممکن است ما نسبت به افراد دارای پیش داوری (prejudice ) در ذهنمان باشیم، پس پیش از گفتگو بایستی از این پیش داوری های ذهنی خود آگاه باشیم.
در گفتگو هدف ما این است که به گفتگوی ذهن آگاه (mind fullness) برسیم، که لازمه ی آن دانستن آگاهی محاوره ای ( conversational awareness) در گفتگو ست.
بخش پنجم:
از دیدگاه ارسطو انسان به سه روش در گفتگو قانع می شود: ۱. احساسات و عواطف یا pathos
۲. منش و شخصیت یا ethos طرف مقابل
۳. ادله ی منطقی یا logos
در یک گفتگوی ذهن آگاه ما بایستی مشخص کنیم با کدامیک از این سه شیوه قانع شده ایم.
آفت هر گفتگو قطبی شدن آن است، بدین معنی که هریک از طرفین گفتگو در قطب مخالف قرار میگیرد، مشاجره میکنند و درنهایت مشاجره را بی نتیجه پایان میدهند.
اشتباه دیگری که در مواجه با گفتگو ممکن است به آن دچار شویم تلقی مناظره داشتن از مفهوم گفتگوست.
این در حالیست که گفتگو را میتوان سفری دانست به جهان طرف مقابل با نگاه خودمان و همراه شدن او در جهان ما با نگاه خودش.
بخش ششم:
یکی از راه های جلوگیری از قطبی شدن گفتگو این است که ما معادله ی من= باورهایم را برهم بزنیم. بدین معنی که من باورهایم نیستم بلکه صاحب آنها هستم و اگر در جایی باورهای من کارآمدی خود را از دست دادند آنها را تغییر بدهم.
راه دیگر جلوگیری از قطبی شدن گفتگو اجتناب از جزمیت باوری یا dogmatism است. یعنی فکر نکنیم که هیچ چیزی در جهان بیرون نمی تواند باور درست ما را غلط بپندارد.
جزمیت باوری بایستی با دو شیوه ی خطاپذیری یا fallibility و چشم انداز باوری یا perspectirism جایگزین گردد.
جزمیت باوری بایستی با دو شیوه ی خطاپذیری یا fallibility و چشم انداز باوری یا perspectirism جایگزین گردد.
یعنی همواره این احتمال بدهیم که ممکن است روزی بفهمیم باور ما اشتباه بوده است. همچنین این را بدانیم که هرکسی از منظر شخصی خود به مسائل نگاه میکند.
بخش هفتم:
دو مسئله به قطبی شدن گفتگو دامن میزند، یکی اینکه ما خودمان را برابر و مساوی با باورهایمان بدانیم و که اگر در گفتگو نتوانیم آنها را ثابت کنیم گویی بخشی از وجودمان را ازدست داده ایم در حالی که ما مالک باورهایمان هستیم و بایستی آنان را چونان لباس بدانیم که میشود عوض شان کرد. مورد دوم زمانی اتفاق می افتد که ما عاطفه مند و علاقمند به باورهایمان میشویم اما در واقع بایستی بین منیت، عواطف و باورهایمان فاصله گذاری کرده و آنان را مدیریت کنیم.
تفاوت عمده ی بین انسان جزمی و انسان چشم انداز باور وجود دارد و آن اینست که انسان جزمی حقیقت را مسئله ای واضح و روشن و در دسترس میداند که میتوان براحتی به ان رسید در حالی که انسان چشم انداز باور حقیقت را امری پیچیده و تو در تو میداند که ممکن است با تلاش بسیار هم نتوان به آن رسید بلکه تنها تفسیری از آنرا میتوان یافت.
انسانی که هنر درست گفتگو کردن را میداند دو فضیلت اخلاقی دارد: یکی فروتنی فکری ست یعنی باور دارد که ممکن است حقیقت نزد دیگری باشد و چشم اندازهای دیگر نیز دارای جذابیت هستند؛ دوم اینکه او فردی دارای گشودگی فکری یا openness است یعنی پذیرای دانستن سخنان و دیدگاه های دیگر است، چرا که او میداند ممکن است نسبت به بسیاری مطالب دارای جهل باشد و نمی خواهد دچار جهل مرکب یا compound ignorance گردد.
بخش هشتم:
گفتیم در گفتگو مناظره انگاری گفتگو، آفت بزرگی ست که سبب قطبی شدن آن میشود. حال آنکه در گفتگو بایستی اندیشه های مقابل را گوارده و هضم کنیم و از قطبی شدن آن جلوگیری نماییم.
از تکنیک های ادامه ی گفتگو و همدلانه تر کردن آن، تکنیک پرسش های تعقیب گر یا follow up questions است یعنی در گفتگو از طرف مقابل پرسش کنیم تا نظرات و چشم اندازهایش را با ما مطرح کند و به او هم مجال طرح کردن پرسش هایش را بدهیم.
گفتگو کردن با جنسیت، طبقه اجتماعی، سن و سال و … دارای پیوند است. تحقیقی در ارتباط با گفتگوهای بین چند زوج دگرجنسگرا انجام گرفته که در آن متوجه شدند که زنان گفتگو کننده های همدل تری هستند.
برخی از فلاسفه ی نوین بر این باورند که ما جنسیت هایمان را اجرا و ایفا میکنیم و این اجرا و ارائه های جنسیتی ما از همان کودکی توسط خانواده و جامعه به ما آموزش داده شده اند. اگر چنین دیدگاهی داشته باشیم میتوان اینطور استنباط کرد که یکی از نقش های زنانگی گفتگو کننده ی همدل تر بودن است.
بخش نهم:
میشل فوکو میگوید: (( جهان سلسله مراتبی از قدرت هاست.))
حرف زدن یک امر صرفا خنثی و توصیفی نیست بلکه ما با حرف زدن کار انجام میدهیم. پس حرف زدن را میتوان کنش کلامی یا speech-act بدانیم که یکی از این کارها در حرف زدن اعمال قدرت است یعنی در هنگام گفتگو کردن ما در حال اعمال قدرت هستیم. جامعه ی مردسالار سبب میشود که زنان گفتگو کننده های همدل تری باشند و مردان در گفتگوها بیشتر حکم کننده باشند.
جان سرل معتقد است که کنش کلامی سه نیرو وارد میکند؛ یکم نیروی کلامی یا locutionary force است که همان معنای شفاف کلمات بکار برده در حرف زدنمان است. دوم نیروی ضمنی کلامی یا illocutionary force است که منظور و نیت ما از بیان حرف هایمان را دربر میگیرد. سوم نیروی پسا کلامی یا perlocutionary force است که نتیجه و اتفاقی را که حرف زدن ما منجر به آن شده است، بیان میکند.
بخش دهم:
تئوری آداب دانی یا politeness theory در رابطه با آداب گفتگو چنین میگوید که با توجه به بستر فرهنگی افراد و جوامع زیست آنها آداب گفتگو تغییر میکند.
ادوارد هال، جوامع را از دید مراوداتشان به دو گروه جوامع با زمینه مراوده ی بالا یا high context communication و جوامع با زمینه ی مراوده ی پایین یا low context communication تقسیم میکند.
افراد در جوامعی با زمینه ی مراوده ی بالا غالبا در لفافه صحبت میکنند، بسیار از حرکات تنانی یا همان body language استفاده میکنند. اهل تعارف کردن هستند و در هنگام حرف زدن زیاده گویی میکنند.
در حالی که افراد جوامع با زمینه ی مراوده ی پایین، رک و صریح حرف میزنند. مختصر و مفید و بر پایه ی منطق صحبت میکنند و زیادی صمیمی نمی شوند.
هر بستری برای مراوده آداب خودش را دارد که برای داشتن گفتگوی خوب بایستی از بستر گفتگو آگاه باشیم.
نظریه ی وجهه یا theory of face بیان کننده ی تصویر دیگران از ماست. ما در برابر دیگران میتوانیم دارای وجهه ی مثبت ( positive face) و یا وجهه ی منفی (negative face ) باشیم.
* البته ممکن است دیگران هیچ تصور خاصی نسبت به ما نداشته و یا باصطلاح حس خنثی نسبت به ما داشته باشند.
همانطور که پیش از این گفتیم مراودات دارای نیروی پسا کلامی هستند، پس در یک گفتگوی آگاهانه ما بایستی وجهه مثبت طرف مقابل را بالا ببریم، بدین معنی که به او یادآور شویم، تو فرد خواستنی و بامنزلت -دارای وجهه ی مثبت یا positive face – هستی. گفتگو کننده ی حساس به نیروی پسا کلامی و تاثیر حرکات تنانی خود- در بالا بردن وجهه مثبت طرف مقابل- در حین گفتگو آگاه است.
بخش یازدهم:
به تعبیر جین آستین ما با کلام خود کار انجام میدهیم- how to do thing with words-.
گفتگوهایی با موضوعات درخواست داشتن، نصیحت کردن و مشابه اینها بطور کلی در حال بالا بردن وجهه ی منفی طرف مقابل هستند، چرا که با بیان این موضوعات به حریم شخصی او وارد میشویم.
در این قبیل گفتگوها بایستی آگاه باشیم که در کنش کلامی خود حد تعادل را بین positive face و negative face در شخص مقابلمان رعایت کنیم.
گفتگو کنندهی با اخلاق و با تدبیر در هنگام بیان درخواست خود راه فرار و امکان رد درخواست را برای فرد مقابل خود ایجاد میکند.
در کنش های کلامی تعبیر درست یا غلط وجود ندارد بلکه هر کنش کلامی را میتوان در یکی از دو گروه موفق یا ناموفق قرار داد.
برای داشتن یک کنش کلامی موفق سه شرط لازم است:
۱. بیان کننده ی کنش کلامی، دارای صلاحیت و اقتدار باشد. بطور مثال هیچ شخصی نمی تواند بجای شخص دیگری عذرخواهی کند.
۲. بستر گفتگو مناسب باشد یعنی در بهترین حالت ممکن که رو در رو گفتگو کردن است کنش کلامی صورت بگیرد.
۳. طرف مقابل ما در هنگام بیان موضوع و کنش کلامی همان برداشتی را داشته باشد که مدنظر ماست. مثلا اگر ما قصد عذرخواهی کردن داریم طرف مقابل هم از نوع گفتگوی ما نسبت به نیت ما اطمینان حاصل کند.
بخش دوازدهم:
در ادامه ی بحث کنش کلامی و تاثیرات آن، بهتر است برای آگاهی بیشتر از هنر گفتگو در این مرحله به بررسی این نکته در هر کنش کلامی بپردازیم که هر یک از کنش های کلامی چه میزان از وجهه های مثبت و وجهه های منفی را در طرف مقابل بالا و پایین میبرد چرا که پیش از این گفتیم کنش کلامی موفق ایجاد تعادل بین این دو وجهه در طرف گفتگو ست!
بطور مثال در کنش کلامی تعریف و تمجید (compliment) ، بطور معمول از این کنش کلامی اینطور استنباط میشود که سبب بالا رفتن وجهه ی مثبت طرف مقابل است ولی اگر با آگاهی بیشتر و دقیق تری آنرا بررسی کنیم متوجه میشویم ممکن است در طرف مقابل این حس را ایجاد کند که او کاملا شایسته ی این تعاریف حتی بیشتر ازاینهاست که سبب حس خودشیفتگی در فرد میشود و یا برعکس او گمان کند شایستگی این همه تعریف را ندارد و دچار خود کوچک بینی شود که هردوی این حالات وجهه منفی میشوند.
بخش سیزدهم:
در هنگام گفتگو ما دوست داریم با طرف مقابل در حالت مراوده ی سالم (Communication ) باشیم ولی در مواردی گفتگو دچار مراوده ی معیوب (miscommunication ) میشود.
حال چند مورد که سبب این اتفاق میشود را بررسی میکنیم:
۱. اینکه هریک از طرفین گفتگو بجای آنکه این مراوده را تعاملی (cooperative) بداند آنرا رقابتی (competitive ) بداند. یعنی اینکه گفتگو را کنشی تعاملی، اکتشافی، همکارانه و همدلانه ندانسته و دائما یکی از طرفین در حال تلاش برای برنده شدن در گفتگو باشد.
۲. گاهی افراد برای بیان مطالب و یا نظرخواستن با ما وارد گفتگو نمیشوند ( Report talk) بلکه برای خود گفتگو و همدلی و سلامت روانی که گفتگو با خود به همراه دارد با ما حرف میزنند (Raport talk).
۳. گاهی افراد در گفتگو بدنبال حل مسئله و دریافت راه حل از جانب ما نیستند و صرفا بدنبال باشتراک گذاشته آن هستند. در این حالت اگر بخواهیم راه حلی ارائه بدهیم بایستی مقدمه چینی کنیم.
۴. در گفتگو ممکن است گفتار یا پندار یا کرداری از طرف مقابل برای ما نامناسب باشد، در این حالت اگر خطایی دیدیم آن خطا را بطور معین و مشخص در همان نقطه ی وقوعش تحلیل کنیم نه آنکه خطا را به کل شخصیت فرد مقابل تعمیم دهیم.
بخش چهاردهم:
در ارتباطات ما با زخم ها و عقده ها و مسائل شخصی خود وارد میشویم که طی مراوداتی که با طرف مقابل خود داریم برای یکدیگر در اصطلاح فلاسفه چون آیینه میشویم و این مسائل درونی مان روشن میگردد.
روانشناس آمریکایی به نام جیمز پنی بیکر -متخصص open up – در تحقیقی نوع شکل گیری روابط عاشقانه را با نوع گفتگوی میان دو طرف بررسی کرد و متوجه شد که بین سخن گفتن و پیوندهای رمانتیک، ارتباط وجود دارد. بطور مثال افرادی که در مراودات خود از کلمه ی ما بجای من یا تو استفاده میکنند دارای روابط عاشقانه تری هستند.
روانشناس دیگری به نام شلی گیبل مراودات را در دو گروه عمده ی گروه فعال و غیر فعال و گروه سازنده و تخریبگر تقسیم میکند که از ترکیب این دو گروه به چهار دسته ی کوچکتر به این شرح میرسد:
فعال و سازنده
فعال و تخریبگر
غیرفعال و سازنده
غیرفعال و تخریبگر
وی معتقد است در جهان امروزی، ما دچار فقدان مراودات فعال و سازنده هستیم.
البته دو نکته بسیار مهم برای آنکه بتوانیم مراودات مان را دسته بندی کنیم وجود دارد:
۱. در گفتگوهای فعال و سازنده نباید تظاهر به همدلی کنیم چرا که طرف گفتگو متوجه میشود بلکه بایستی تلاش کنیم همدل و خلاق باشیم.
۲. مراوده بایستی بضرر ما نباشد و آسیبی در پی نداشته باشد.
بخش پانزدهم:
در قسمت یک تمرین کارگاهی باهم انجام میدهیم و آن اینست که برای کنش های کلامی که وجهه ی منفی طرف مقابل را بالا میبرد بدنبال معادل های بهتر میگردیم تا بتوانیم در عین حال که وجهه ی مثبت طرف مقابل را بالا ببریم مراوده ای موفق داشته باشیم.
بخش شانزدهم:
گاهی خطاهای منطقی نیز سبب ناموفق شدن مراودات میشوند که در اینجا به بیان چند نمونه از این خطاها میپردازیم:
۱. پهلوان پنبه انگاشتن حرف طرف مقابل، یعنی حرف های طرف مقابل را کوچک کنیم و بشکل کاریکاتور درآورده و تلاش کنیم برا این حرف کاریکاتور شده پیروز شویم. در حالی که بایستی با شکل واقعی کلام روبرو شویم.
۲. به جای آنکه حرف شخص را نقد کنیم، شخصیت او را مورد نقد قرار دهیم.
۳. مغالطه ی you too یا تو هم همینطور. اگر شخص مقابل اشتباه ما را تکرار کرده باشد دلیل نمیشود که اشتباه ما دیگر اشتباه نباشد!
۴. برچسب سفسطه کردن بر حرف طرف مقابل زدن.
” انسان حیوان ناطق است.” تنها یک جمله ساده ی منطقی نیست بلکه سخن گفتن برگ برنده ی انسان بودن است.
گفتگو فوایدی دارد که از میان آنها میتوان به این موارد اشاره کرد:
۱. همدلی و هم سخنی بین افراد جامعه بالا میرود.
۲. در گفتگوها این ادله های منطقی هستند که برنده میشوند نه اشخاص.
۳. سخن گفتن خاصیت درمانگری دارند.
بخش هفدهم:
در این بخش به پاسخ به پرسش های برخی دوستان پرداخته و همچنین منابعی را در راستای بحث معرفی میشود.
فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
*حافظ
کاوه بهبهانی
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.
نظرات
متوسط امتیازات
جزئیات امتیازات
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.