ذهن، زامبی و ماشینهای هوشمند
اغلب انسانها معتقدند ذهن و جسم یا روح و ماده با هم تفاوتهای اساسی دارند، و حتی از دو جوهر متفاوتند. اما در جهان امروز، کامپیوترها به پزشکان در تشخیص بیماریها یاری میرسانند، به مهندسان دربارۀ وضعیت رآکتورهای اتمی کمک میکنند، بهتر از بهترین شطرنجبازان، شطرنج بازی میکنند و حتی شاید بهتر از آدمهای عاشقپیشه معاشقه کنند. امروزه رباتها و آدمآهنیها (یا آدمسلیکونیها) چنان رفتار میکنند که اگر شبیه همین رفتارها از انسان سر بزند، بیشک چنان انسانی را باهوش و اندیشمند میدانیم. با این حساب، آیا میتوان گفت کامپیوتر “ذهن مادی” است؟ آیا اختراع کامپیوترها، ابَر رایانهها، رباتها و اندروئیدهای پیشرفته تقابل دوگانۀ ذهن- جسم را “واسازی” نکرده است؟ از طرف دیگر، آیا خود مغز نوعی سختافزار شگفتانگیز کامپیوتری نیست که مجموعهای از برنامهها روی آن پیاده شده است و ما از دیرباز این برنامههای کامپیوتری را بهخطا ذهن یا روح نامیدهایم؟ اگر کامپیوترهای دیجیتال فکر میکنند، چرا ذهنِ آدمی نوعی کامپیوترِ دیجیتالِ گوشتآلود نباشد؟ اما آیا کامپیوترها بهراستی میتوانند فکر کنند و بر مبنای افکار و اندیشههای خود دست به عمل بزنند؟ ظاهرشان که چنین به نظر میرسد. ظاهرِ کار نشان میدهد که کامپیوترها بازی میکنند، حرف میزنند، محاسبه میکنند، و این روزها حتی فیلم میسازند و موسیقی تولید میکنند. با این وضع، انگار باید گفت رباتها هم “مغزِ” خاص خودشان را دارند که پارهای از “تن” آنهاست و همین “مغز” بر سایر اعضای “بدنشان” فرمان میراند.
اما آیا هنگامی که یک ربات لب به سخن می گشاید درست همان کاری را میکند که ما آدمیان به هنگام سخن گفتن میکنیم؟ سخن گفتنِ ما آدمها با “سخن گفتن” رباتها تفاوتی ندارد؟ آدمی به آدمی میگوید «دوستت دارم»، میتوان چنان برنامه ریخت که رباتی نیز به ربات دیگری بگوید «دوستت دارم». آیا عشق و عاشقی ربات با عشق و عاشقی انسان یکی است؟ مگر سخن گفتن چیست به جز تولید مُشتی آوا برای ردّ و بدلکردنِ کلام؟ چه تفاوتی میان حرفزدنِ کامپیوترها با سخنگفتنِ انسانها وجود دارد؟ انسان که سخن میگوید از گفتههای خود معنایی مراد میکند و از آنچه میگوید منظوری دارد. لازمۀ این که موجودی بتواند از گفتههای خود معنایی مراد کند این است که معنای سخنانی را که بر زبان میآورد بفهمد. چرا نتوان ربات را طوری برنامهریزی کرد که معنای گفتههایش را بفهمد؟ آیا کامپیوترها معنای حرفهای خود را میفهمند؟ در یک نگاه کلّی میتوان اندیشمندانی را که به این پرسش (که آیا کامپیوتر ذهنِ آگاه دارد یا نه؟) پاسخ دادهاند در دو گروه جای داد: ذهنباوران در برابر رفتارگرایان:
1- ذهنباوری (mentalism)
ذهنباوران برآنند که لازمۀ این که کسی یا چیزی معنی حرفهای آدمی را بفهمد این است که آن کس یا چیز دارای ذهن (mind) باشد و چون چنین است، کامپیوترها، که ذهن ندارند، معنای چیزی را نمیفهمند. انسانها کامپیوترها را از جنس تراشههای سیلیکونی ساختهاند و بعد این روی تراشهها برنامه ریختهاند. اما سازندگان کامپیوترها و رباتها در آنها “ذهن آگاه” کار نگذاشتهاند و تا موجودی ذهن آگاه نداشته باشد قوۀ فهم ندارد و چیزی نمیفهمد. کامپیوترها نمیفهمند چون آگاهی ندارند.
2- رفتارگرایی (behaviorism)
رفتارگرایان برآنند که لازمۀ این که کسی یا چیزی حرفهای آدمی را بفهمد این است که آن موجود چنان رفتار کند که گویی آن حرفها را فهمیده است. رفتارِ “هوشمندانه” خبر از “هوشمندیِ عامل” میدهد. انگلیسیها مَثَلی دارند که میگوید «اگر موجودی شبیه اردک بود، مثل اردک شنا میکرد و صدای اردک میداد، آن موجود اردک است». رفتارگرایان هم میگویند «اگر موجودی شبیه آدمِ هوشمند رفتار میکند و حرف میزند و مسئله حل میکند، آن موجود هوشمند است.» با این حساب، آیا در نگاه رفتارگرایان کامپیوترها واقعاً حرفهای آدمی را میفهمند؟ البته رفتارگرایان هم معتقدند که بعضی از کامپیوترها چیزی نمیفهمند، اما میگویند اگر یک کامپیوتر به حرفهای ما آدمها مثل یک آدم عاقل و بالغ واکنش نشان دهد، آن وقت اگر معتقدیم آن آدم عاقل حرفهای ما را میفهمد، پس باید اعتقاد داشته باشیم که آن کامپیوتر هم حرفهای ما را می فهمد. فرض کنید C1 و C2 دو کامپیوتر هوشمند باشند. کامپیوتر هوشمند C2 واقعاً حرفهای ما را میفهمد، و کامپیوتر هوشمند C1 از هر حیث چنان رفتار می کند که گویی حرفهای ما را میفهمد، اما واقعاً قوۀ فهم ندارد. رفتارگرایان میگویند برای تفکیک کامپیوتر هوشمند C1 از کامپیوتر هوشمند C2 عملاً هیچ راهی وجود ندارد. در نتیجه باید اَندروئیدی را که از هر حیث به سخنان ما واکنشهای درست نشان میدهد، دارای ذهن و آگاهی و قوۀ فهم دانست.
اما ذهنباوری درست است یا رفتارگرایی؟ کدام یک از این دو دیدگاه با عقل سلیم ما همخوانی بیشتری دارد؟ هرچند همخوان بودن با عقل سلیم و شهودهای فکریِ یک انسان متعارف، دلیل قطعی به سود پیروزی یک نظریه بهدست نمیدهد، سرنخی به دست میدهد تا بفهمیم در صورت پذیرش یک نظریه و کنار گذاشتنِ نظریۀ دیگر، چه باورهای “معقولی” را باید رها کرد تا هزینۀ شناختیِ این کار دستمان بیاید. در مورد ذهنباوری و رفتارگرایی باید گفت عقل سلیم با هر دو نظریه از جهتی سازگاری دارد: ذهنباوری این ادعای “بخردانه” را در درون خود دارد که ماشینها و کامپیوترها ذهن ندارند و نمیتوانند فکر کنند. رفتارگرایی نیز این ادعای “بخردانه” را در درون خود دارد که ما صرفاً از دریچۀ رفتارهای دیگران است که به ذهن و ذهنیات آنها پی میبریم. بهعبارت دیگر برای این که نشان دهیم فلان موجود ذهن دارد، صرفاً باید رفتارهای او را شاهدی به سود ذهنداشتنِ او بدانیم. در نتیجه هر دو دیدگاه قدری با عقل سلیم سرِ سازگاری دارند و به همین سبب است که همخوانبودن با عقل سلیم و شهود فکریِ متعارف، کمکی به حل جدال میان این دو نظریه نمیکند.
اما هر یک از این دو دیدگاه مشکلات ویژۀ خود را نیز دارد: برای فهم معضل ذهنباوری بهشیوۀ فیلمهای علمی-تخیلی، فرض کنید اَندروئید M را چنان درست کرده باشند که قیافهاش با قیافۀ انسانها مو نزد، ولی درون آن یک کامپیوتر جا سازی شده باشد. فرض کنید بدنِ این اَندروئیدِ بسیار باهوش، دقیقاً مانند بدن یکی از دوستانتان به اسم آقای P باشد. اَندروئید M درست مثل آقای P به سخنان شما واکنش نشان دهد و هیچ کدام از رفتارهایش با رفتارهای آقای M مو نمیزند. حتی ریزهکاریهای قیافۀ ظاهری آقای P و اَندروئید M عینِ هم است. با این وضع، فکر میکنید کدام یک از دو گزارۀ زیر درست است و به چه دلیل؟
گزارۀ الف: اَندروئید M دارای ذهن است.
گزارۀ ب: آقای P دارای ذهن است.
به رفتار این دو موجود که مینگیریم، برای درستی گزارۀ الف درست همان دلایل و شواهدی را داریم که برای درستی گزارۀ ب. مثلاً از آقای P میپرسم «دیشب چرا به مهمانی نیامدی؟» و او در حالی که سرش را میخاراند جواب میدهد که «بچهام ناخوش بود». همین سئوال را که از اَندروئید M میپرسم، درست با همین اطوار، عین همین پاسخ را میدهد. قیافه، آهنگِ صدا، و حتی کوچکترین جزئیاتِ واکنشهای این دو موجود با هم مو نمیزند. شاید بگویید «توی کلۀ اَندروئید M تراشههای سلیکونی پیدا میشود، ولی توی کلۀ آقای P یک تکه گوشتِ چرب هست به اسم مغز و به همین دلیل گزارۀ الف درست نیست و گزارۀ ب درست است». ولی در جواب میشود گفت چه کسی بافتهای مغز موجود در کاسۀ سر آقای P را بررسی کرده تا به چشم خود ببیند مغز او به عوض تراشههای سیلیکونی از جنس چربی است؟ و تازه جنس مغز درون کاسۀ سر آقای P چه ربطی به این دارد که آقای P ذهن و آگاهی دارد یا نه؟ مادهای که در کاسۀ سر آقای P وجود دارد از میلیاردها سلول عصبی به نام نورون درست شده است، ولی چه ربطی دارد؟ شاید با مادۀ دیگر هم بتوان «مغز مصنوعی» ساخت. چرا باید تعصب خاصی روی جنس مغز داشته باشیم؟ به قول یکی از فیلسوفان دچار “شووَنیسمِ نورونی” نباید بود. مغز میتواند از جنس نورون باشد یا از جنس هر مادۀ دیگری، مثلاً سلیکون، با هر ساختار سلولی دیگری. جنس که مهم نیست، مهم کارکرد است. اگر چیزی کارکردِ مغز را داشته باشد دیگر چه اهمیتی دارد که از چه جنسی ساخته شده باشد. درست مثل قلب. قلب مصنوعی باید بتواند خون را تلنبه کند، خواه جنسش از پلیاتیلن باشد خواه از سرامیک، خواه از گوشت.
معضل رفتارگرایی اما اینجاست که هر یک از ما انسانها دارای ذهن هستیم و برای همین در خود که مینگریم نیک میدانیم ذهنداشتن و آگاهیداشتن یعنی چه. مثلاً همۀ ما میدانیم فرق درد واقعی با تظاهر به درد چیست. انسان که باشی میدانی فرق است میان این که بگوییم «موجودی ذهن و آگاهی دارد» و این که بگوییم «موجودی چنان رفتار میکند که بهنظر میرسد ذهن دارد». بازیگری که روی صحنه ادای اندوهگین بودن را در میآورد چهبسا اندوهی نداشته باشد. رفتار شادمانۀ من (مثل خندیدن و جهیدن) دلیل است بر این که من شاد و سرخوشم، اما رفتار من با حالت ذهنی شاد بودن یکی نیست. رفتار یک چیز است و آگاهی چیز دیگری است.
برخی برای کاویدنِ این پرسشها پای موجودی خیالی را به فلسفه باز کردهاند: پای زامبیها را. زامبیها موجوداتی احتمالاً زشترو هستند که درست مثل ما آدمها رفتار میکنند، ولی از چیزی آگاهی ندارند. زامبی مردۀ متحرک است. دنیای زامبی از درن خاموش و تیره و تاریک است. زامبی چای مینوشد و دلبرش را میبوسد، ولی نه طعم چای را میفهمد و نه تجربهای از جنس تجربۀ بوسه احساس میکند. درهمانحال، رفتار زامبی (و کارکردهای اندامهایش) درست عین رفتار (و کارکرد اندامهای انسان) است. آیا میتوان اندامهایی با کارکرد اندامهای انسان داشت که درست مثل انسان رفتار کنند، ولی از درون آگاهی نداشت؟
در دورۀ “ذهن، زامبی و ماشینهای هوشمند” با اندیشیدن بر این سه مفهوم، به “مسئلۀ دشوار آگاهی” خواهیم اندیشید. در این درسگفتار جوانب گوناگون ذهنباوری و رفتارگرایی را میکاویم و از بصیرت رشتههای گوناگون فکری (از فلسفه و روانشناسی و ادبیات تا علوم اعصاب و علم کامپیوتر) بهره خواهیم برد تا جوانب مسئله قدری روشنتر شود و دشواری معمای شگفتانگیز آگاهی آشکارتر شود.
نظرات
متوسط امتیازات
جزئیات امتیازات
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.